«علمدار حسین»

ابوفاضل ای علمدارم(2)

ز دوریت ناله دارم

ای ابوفاضل(2)

تو بودی پشت و پناه من(2)

تو هستی معنای آه من

ای ابوفاضل(2)

تو بودی تشنه ترین یارم(2)

کجا رفتی ای فداکارم

ای ابوفاضل(2)

نگهبان خیمه ها بودی(2)

تو ساقی لاله ها بودی

ای ابوفاضل(2)


برچسب‌ها: شعر, اشعار, شعر محرم, اشعار محرم,

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 آبان 1392 توسط کاتب

«صید فراموش شده»

«ای وای بر اسیری کز یاد رفته باشد

در دام مانده باشد صیاد رفته باشد»

ای وای اگر غریبی در راه مانده باشد

از بهر جستجویش جلاد رفته باشد

کس در جهان ندیده یک دختری یتیمه

از این جهان فانی دلشاد رفته باشد

با طعنه ها ز دشمن در یک شبانه روزی

هستی او به کلی بر باد رفته باشد

اصلاً ندیده کامی در این جهان فانی

با دست و پای زخمی ناشاد رفته باشد

می داند اینکه روحش گشته اسیر جسمش

گر بشکند قفس را آزاد رفته باشد

چون می شود زمان دیدار روی بابا

در نیمه های شب با فریاد رفته باشد


برچسب‌ها: شعر, اشعار, شعر محرم, اشعار محرم,

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 آبان 1392 توسط کاتب

« شهید کربلا حسین»

«شهید کربلا حسین

غریب نینوا حسین»

قتیل اشقیا حسین

ذبیح بالقفا حسین

عزیز مصطفی حسین

شهید سر جدا حسین

کو اکبر و کو اصغرت

کو قاسم و کو جعفرت

سقای بی آبت کجاست

طفلان بی تابت کجاست

کو عون و کو عبداللهت

پر شد ز خون قتله گهت

غرقه به خون شد پیکرت

دزدیده شد انگشترت

جانم حسین جانم حسین

ای جان جانانم حسین


برچسب‌ها: شعر, اشعار, شعر محرم, اشعار محرم,

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 آبان 1392 توسط کاتب

« خدا را لاله ام با من سخن گو»

خدا را لاله ام با من سخن گو

بگو با من برادر جان سرت کو

الهی که شود خواهر فدایت

نمی آید دگر صوت دعایت

«دعا کن خواهرت زینب بمیرد

نماند بعد تو ماتم بگیرد»

منم ماتم گرفته در عزایت

بمیرد خواهرت زینب برایت


برچسب‌ها: شعر, اشعار, شعر محرم, اشعار محرم,

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 آبان 1392 توسط کاتب

«حیدر میدان»

اکبر به میدان می رود با ذکر حیدر حیدرا

وا اکبرا(4)

کن یاریش یا رب که او باشد شبیه مصطفی

وا اکبرا(4)

شد ارباً اربا اکبرم در سرزمین کربلا

وا اکبرا(4)

دیدم علی را دست و پا می زد درون نینوا

وا اکبرا(4)


برچسب‌ها: شعر, اشعار, شعر محرم, اشعار محرم,

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 آبان 1392 توسط کاتب

«پناه بی پناهان»

الهی ای پناه بی پناهان

تو ای بخشنده جرم و گناهان

الهی من گنه کارم گنه کار

گناه من شده بسیار بسیار

همه درها بسویم بسته گشته

دلم از معصیتها خسته گشته

به غیر تو ندارم من پناهی

دل من سوی تو گردیده راهی


برچسب‌ها: شعر, اشعار, شعر محرم, اشعار محرم,

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 آبان 1392 توسط کاتب

«پرستار حسین»

منم زینب پرستار حسینم

همیشه یار و غمخوار حسینم

قسم بر ذات یکتای الهی

پریشان و گرفتار حسینم

اگر آواره ام در دشت و صحرا

خدا داند که بیمار حسینم

به وقت گریه ها تا آخر عمر

به فکر چشم خونبار حسینم

هزاران بار اگر من کشته گردم

به جان و دل طرفدار حسینم


برچسب‌ها: شعر, اشعار, شعر محرم, اشعار محرم,

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 آبان 1392 توسط کاتب

«آوای کربلا»

در کربلا هنوزم آتش کشد زبانه

از قبر کشتگانش خون می زند جوانه

در کربلا هنوزم آید ندای زینب

گشته کبود جسمش از ضرب تاریانه

در کربلا هنوزم زینب نشسته بر خاک

آوای وا حسینش باشد به لب ترانه

قحطی آب گشته اصغر هنوز تشنه است

 بر روی دست بابا می گیرد او بهانه

در کربلا هنوزم یک دختری نشسته

چون مادرش نشسته بر صورتش نشانه

در علقمه هنوزم دستی جدا فتاده

در زیر سم اسبان افتاده در میانه

از گوشه خرابه آید صدای بلبل

هر شب ز دوری گل می گیرد او بهانه

چون می رسد صدای طفلان بی گناهش

مرغ دلم ز خانه پر می زند شبانه


برچسب‌ها: شعر, اشعار, شعر محرم, اشعار محرم,

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 آبان 1392 توسط کاتب

«آرزوی خواهر»

وقتی صدای اسب او را من شنیدم

از خیمه ها تا قتله گه یک سر دویدم

پر گشته از خون دیدم آنگه کربلا را

اما ندیدم جسم سبط مصطفی را

چون دشت را دیدم پر از نیزه شکسته

دیدم که قاتل روبروی من نشسته

انداختم یک سو تمام نیزه ها را

تا بلکه یابم جسم ابن مرتضی را

گشتم پی یاس کبود و ارغوانی

اما ندیدم از حسینم یک نشانی

نی در بدن دارد لباسی نی سری را

نی یافتم از او نشان دیگری را

بر جستنش دیگر از او امداد کردم

بالای تلی رفتم و فریاد کردم

گفتم گلی را گم نمودم در بیابان

بر خواهرت خود را نشان ده ای حسین جان

از یک بدن ناگه شنیدم یک صدائی

خواهر بیا دیر آمدی آخر کجائی

آندم که شمر دون به روی سینه ام بود

آندم که با زخم زبان دردم بیفزود

آندم که می خندید دشمن بر حسینت

هر لحظه می زد دست و پا نور دو عینت

آندم که غلطاندم به رو و دشنه برداشت

خنجر برای قتل مرغ تشنه برداشت

آندم که می کردم صدا من مادرم را

آندم نمودم آرزو من خواهرم را


برچسب‌ها: شعر, اشعار, شعر محرم, اشعار محرم,

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 آبان 1392 توسط کاتب

« آه زینب»

آهِ زینب بوی غربت می دهد

بوی تنهائی و هجرت می دهد

آهِ زینب از نهادی سوخته است

چونکه چشمانش به رگها دوخته است

خیمه هایش بوی غارت می دهد

بوی ذلت با حقارت می دهد

این بُوَد آوای او در کربلا

یک مسلمان نیست در بین شما؟

من گُلم را تکه تکه دیده ام

تکه های پرپرش بوسیده ام

این گلم باشد که زیر دشنه است

میوه قلبم خدایا تشنه است

بسکه بی آبی بر او تأثیر کرد

رنگ رخسار گلم تغییر کرد

شاهد رگهای خونینش منم

بوسه بر رگهای او من می زنم

بر تنش دیدم که ده ها تیر بود

جای ده ها نیزه و شمشیر بود

پنجه صیاد را من دیده ام

شاهد آن چهره من گردیده ام


برچسب‌ها: شعر, اشعار, شعر محرم, اشعار محرم,

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 آبان 1392 توسط کاتب

«آرزوی خواهر»

وقتی صدای اسب او را من شنیدم

از خیمه ها تا قتله گه یک سر دویدم

پر گشته از خون دیدم آنگه کربلا را

اما ندیدم جسم سبط مصطفی را

چون دشت را دیدم پر از نیزه شکسته

دیدم که قاتل روبروی من نشسته

انداختم یک سو تمام نیزه ها را

تا بلکه یابم جسم ابن مرتضی را

گشتم پی یاس کبود و ارغوانی

اما ندیدم از حسینم یک نشانی

نی در بدن دارد لباسی نی سری را

نی یافتم از او نشان دیگری را

بر جستنش دیگر از او امداد کردم

بالای تلی رفتم و فریاد کردم

گفتم گلی را گم نمودم در بیابان

بر خواهرت خود را نشان ده ای حسین جان

از یک بدن ناگه شنیدم یک صدائی

خواهر بیا دیر آمدی آخر کجائی

آندم که شمر دون به روی سینه ام بود

آندم که با زخم زبان دردم بیفزود

آندم که می خندید دشمن بر حسینت

هر لحظه می زد دست و پا نور دو عینت

آندم که غلطاندم به رو و دشنه برداشت

خنجر برای قتل مرغ تشنه برداشت

آندم که می کردم صدا من مادرم را

آندم نمودم آرزو من خواهرم را


برچسب‌ها: شعر, اشعار, شعر محرم, اشعار محرم,

نوشته شده در تاريخ سه شنبه 14 آبان 1392 توسط کاتب
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 7 صفحه بعد